سکوت
گفتی دلتنگ دل نوشته هایم هستی... اما مهربانم دیگر دلی برایم باقی نمانده که بخواهد از پس ناگفته ها بنویسد خسته از گذشته های نه چندان دور و بدون هیچ امیدی به آینده... تنها کوله باری از خاطرات را به دوش می کشم جایی سراغ نداری که بتوانم تنها برای لحظه ای کوله ام را بگذارم و به اندازه چشم بر هم زدنی آرام گیرم؟ نه ... از من نخواه که کوله ام را بر شانه های تو بگذارم... حتی شانه هایت را در رویا نیز از آن خود نمیدانم آنگاه تو می خواهی... نه، شانه هایت با ارزش تر این است که آرامگاه من باشند
عشق یعنی سوختن ها از درون،
با توام ٬ با تو خدا یک کمی معجزه کن چندتا دوست برایم بفرست پاکتی از نامه جعبه ای از لبخند نامه ای هم بفرست کوچه های دل من باز خلوت شده است قبل از اینکه برسم دوستی را بردند یک نفر گفت به من باز دیر آمدهای دوست قسمت شده است با توام٬با تو خدا یک دل قلابی یک دل خیلی بد چقدر می ارزد؟ من که هر جا رفتم جار زدم: شده این قلب حراج بدوید یک دل مجانی قیمتش یک لبخند به همین ارزانی هیچ وقت اما هیچ کس قلب مرا قرض نکرد هیچ کس دل نخرید با توام٬ با تو ٬خدا پس بیا این دل من مال خودت من که دیگر رفتم اما ببر این دل را دنبال خودت
خدایا کفر نمیگویم، پریشانم،
وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام
به اندازه چشمام دوستت دارم چون نمیخوام یه روزی چشمام رو از دست بدم و نتونم زیبایی ها رو ببینم.
کم کم یاد خواهی گرفت :
چگونه می توانم سخن بگویم از تو، تویی که ندیدمت ولی حضورت را در لحظه لحظه ی بی قراریم حس می کنم تا به کی باید در حسرت داشتن تو سکوت کنم و هیچ نگویم تا به کی باید در آرزوی لمس نگاهت باشم تا به کی دستهای نامرئی نوازشگرت را پرستش کنم تا به کی باید در خیال، از مستی چشمانت مست شوم.... فراموشت میکنم...فراموشت میکنم...
کاشکی میشد این دلمو از تو سینه در بیارم پاره کنم دور بریزم یک دل بهتر بیارم یه دل که توش غم نباشه غصه و ماتم نباشه یه دل که عین سنگ باشه زشتی ها توش قشنگ باشه دلی که توش راز نباشه یه دلبر ناز نباشه به غصه و غم هیچ دری توی دلم باز نباشه دلی که با نگاه اون پاره نشه این همه نازک نباشه یه دل که توش خون نباشه غصه ی پنهون نباشه دلی که مثل قصه ی لیلی و مجنون نباشه کاشکی میشد کاشکی میشد اما میدونم نمیشه همین دلم توی تنم میمونه واسه همیشه
چقدر سخته زنده ای ولی زنده بودنت از صد بار مردن بدتر باشه
عشق یعنی من می روم تو بمان عشق یعنی آن روز وصال عشق یعنی بوسه ها در طوله سال عشق یعنی پای معشوق سوختن عشق یعنی چشم را به در دوختن عشق یعنی جان می دهم در راه تو عشق یعنی دستانه من دستانه تو عشق یعنی ...م دوستت دارم تورو عشق یعنی می برم تا اوج تورو عشق یعنی حرف من در نیمه شب
از من نپرس چقدر دوستت دارم اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد ؟ مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم ؟ بگو معنی تمرین چیست ؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟ بریدن از خودم را ؟! مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ... از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد تو خودت پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ... هوای سرد اینجا رو دوست ندارم مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام تقدیم به نفسم که بدون اون نمی تونم نفس بکشم
|
About
نگاهت کافیست تادوباره در هوای آمدنت بمیرم .... توهمیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی!! Archivesمهر 1391شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390 اسفند 1389 AuthorsستارهLinks
تنهاترین عشق روزگار
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی |